سرگذشت خواندنی یک شهید بابلی در دوران کودکی
درزمان طفولیت دچاربیماری سخت وصعب العلاجی شده بود، به طوری که هر لحظه در آستانه مر گ قرار داشت .سکونت در روستایی دورافتاده ومحروم وعدم دسترسی به پزشک حیات این کودک نازنین را در خطر انداخته بود ،ولی علیرغم کمبودهای بهداشتی ودرمانی دوران طاغوت پدرش با فروش دام وزمین کشاورزی در کنار همه مشکلات معیشتی عزم خود را برای درمان پسر ششم خود بکار بست چراکه قبلا پسر چهارم خود-عبدالصمد-را بدلیل بیماری از دست داده بود.
مرگ ومیر کودکا ن در زمان ستمشاهی خاندان پهلوی امری رایج بود !.نبود امکا نات درمانی وبهداشتی ،فقر مالی خانواده ها ،ونبودجاده وراه ارتباطی دست بد ست هم می داد تا آمار مرگ ومیر کودکان بالا بماند. اما همه این تنگناها باعث نشد مشهدی آقابزرگ پیگیر درمان اسرافیلش نشود.
برخی اهالی محل که مرگ ومیر کودکان ونوجوانان به همان دلایل پیش گفته برای شان امری عادی شده بود به پدر اسرافیل خورده می گرفتند که مشتی !پسررا بزار به امان خدا!، این بچه دست تورا نمی گیرد.چرا خودت را توی درد سر میاندازی!اما پدرمومن وباتقوای اسرافیل که دارای تحصیلات وسواد قرآنی بود آینده ایی روشن برای پسر سیه چرده وترکه ایش متصور بود و حفظ سلامتی فرزند دلبندش را ماموریتی الهی می دانست تا مشیت الهی در زمانی دیگر فیض عظیمی را برای فرزندش رقم بزند.ابهرحال اراده الهی، همت مجدانه پدر ودعای خیر مادر سبب بهبودی پسری شد که بعدها چون شیر در جبهه ها می غرید.
با پیروزی انقلاب اسلامی، دوران ظلم وستم به پایان رسید ونور تابان امام وانقلاب جای جای میهن ما را روشنایی می دادتا اینکه خفاشان شب پرست تحمل خورشید عالم تاب امام وانقلا ب را نداشتند وبا اجیر نمودن صدام بعثی به کشور ما حمله کردند.باآغاز جنگ فوج فوج جوانان وطن برای دفاع از اسلام وکشور به جبهه های نبرد روانه می شدند .در چنین ایامی همان پسری که دیروز سلامتی اش با مشقت وسختی پدرش حفظ گردیده بود عزم جهادنمود تایکی از سربازان خداوند برای نصرت رزمندگان شود .اسرافیل با لکنتی که بر زبان داشت هنگام اعزام به جبهه خاطره ایی را با پدر مرور کرد وبه پدر گفت یادت میاد وقتی برای درمان من در کودکی تلاش وهزینه می کردی هم محلی ما می گفت فلانی چرا برای این پسر مردنی این همه به درد سر می افتی !.پدر دنبا دیده و آینده نگر ش که خود از پاسداران سپا ه اسلام هست گفت آری پسرم یادم هست.
اسرافیل که در حال جمع وجور نمودن وسایلش بود به پدر گفت به اون آقا بگو همان اسرافیل مردنی !حالا بزرگ شده وداره میره برای دفاع از اسلام با دشمنان بجنگد.اسرافیل پس از چند دوره اعزام به جبهه وهمسنگری با سر دارانی چون حاج علی فردوس وحاج علی اکبرنژاد سر انجام در 12 تیرماه 65 در عملیات کربلای یک در منطقه قلاویزان مهران با اصابت تیر مستقیم دشمن آسمانی شد ودقیقا ده ماه پس از شهادت برادر کوچکترش رمضان که پیش از وی در24شهریور 64در مریوان به فیض عظمای شهادت رسید ه بود به ملکوت پر کشید .
پیکر نورانی شهید اسرافیل نیاز آذری در جوار شهدای گلزار سردار شهید میر رمضان اسماعیل پور به خاک سپرده شد تا به فرموده اما م شهیدان " تربت پاک شهیدان تا ابد مزار عاشقان وعارفان و دارالشفای دلسوختگان شود".یادم نمی رود مادرم در روز تشییع پیکرپاک شهیداسرافیل درمحل معراج شهدا ی بیمارستان شهید یحیی نژاد مویه کنان می گفت"گلاب دستانم دوتا شد دده بمیره !، مه جان پسر دده بمیره، "!.تشییع جنازه اسرافیل درحالی انجام می گرفت که پیکره پاره پاره شهید بهزاد نیازآذری دیگر شهید خاندان نیازهمان وقت در معراج شهدا قرار داشت تا دو روز بعد در روستای آری بندپی شرقی بابل خاکسپاری شود. بهزاد عزیز هم در کنار شهید احمد نیاز آذری آرام گرفت تا چهارمین شهید خانواده های نیاز آذری سند افتخار خانواده ایی باشد که برای دفاع از اسلام عزیزترین جوانان خودرا هدیه نمودند انشاالله همه ما بتوانیم باتاسی ازراه شهدا رهرو ولایت وخدمتگزارصادق وبی منت مردم باشیم. به همین مناسبت عصر دوشنبه سیزدهم تیر ماه طی مراسمی یاد ونامشان را در زادگاه این چهار شهید در روستای آری بخش بندپی شرقی بابل گرامی میداریم.